آيا شما كه جزءخواص هستي لايق هم هستي.....؟
به تعبير مقام معظم رهبري: “در بين اينهايي كه ما ميگوييم خواص، آدمهاي باسواد هست، بيسواد هم هست… گاهي كسي بيسواد است و جزو خواص است، ميفهمد كه چه كار ميكند، از روي تصميمگيري و تشخيص عمل ميكند؛ ولو درس نخوانده و مدرسه نرفته است؛ مدرك ندارد، لباس روحاني ندارد، اما ميفهمد كه قضيه چيست… خواص كه ميگوييم معناي آن يك لباس خاص نيست، ممكن است مرد باشد، ممكن است زن باشد، ممكن است تحصيلكرده باشد، ممكن است تحصيل نكرده باشد، ممكن است ثروتمند باشد، ممكن است فقير باشد.
ويژگيهاي لازم خواص
1. بصيرت
خواص یعنی کسانی که وقتی عملی انجام می دهند، موضع گیری می کنند، راهی را انتخاب می کنند، از روی فکر و تحلیل است. می فهمند و تصمیم می گیرند و عمل می کنند، اینها خواصند. نقطه مقابلش هم عوام است.
2. حمايت صريح از حقّ
در برخي جريانات اجتماعي فضا طوري است كه حق از باطل روشن نيست و هيچ كدام از طرفين هم نمي توانند مدعي صد در صدي حق باشند. اينجا موضع فتنه است. يا نوع ديگر آنكه حق روشن است اما نوع موضعگيري و سوءاستفادهاي كه از عناوين ديني از سوي دشمنان ميشود فضا را غبارآلود نموده و مردم را دچار ترديد نموده است.
در اين حالت بهترين راهكار همان ارائه معيارهاي حق و شناخت نسبت به آن است كه “اعرف الحق تعرف اهله وقتي معيارهاي حق را شناختي اصحاب حق را نيز ميتوان شناخت افراد و شخصيتها در اين جريانها معيار نيستند بلكه معيارهاي حق را بايد به عنوان شاقولي جهت سنجش اصحاب حق دانست و سپس ديد آنها كه در اين معيار قرار دارند چه كساني هستند.
اما هنگامي كه جريان حق مقابل باطل روشن نيست خواص با بصيرت بايد به اقتضاي تعهد و ايماني كه دارند جانبداري صريح از حق نموده و با باطل برخورد نمايند و عوام جامعه را نسبت به باطل بودن جريان مقابل توجه دهند و در اين مسير ملاحظه كاري و مصلحت سنجيهاي اهل دنيا ديگر آنها را از موضعگيري صريح در مقابل باطل باز نميدارد. البته حمايت خواص از حق با موقعشناسي و آگاهي در زمان مناسب خود ميتواند مؤثر باشد. اينكه حمايت از حق بايد به هنگام بوده و در اين مسير هيچ گونه تعللي اتفاق نيفتد چه بسا حمايت ديرهنگام باعث شود كار از كار بگذرد و اين حمايت نتواند در مسير تثبيت حق و ياري آن مؤثر افتد.
3. لحظه شناس بودن
مقام معظم رهبري در تحليل عميق خود از واقعه عاشورا بر اين مهم تأكيد نمودند كه اگر كوفيان در ياري حضرت مسلم(ع) به موقع عمل نموده و كوتاهي نميكردند ديگر چه بسا اتفاقات ناگوار بعدي پيش نميآمد: “… اگر امثال شَبَثْ بن ربْعى در يك لحظة حسّاس ـ به جاى اينكه از ابن زياد بترسند ـ از خدا مىترسيدند تاريخ عوض مىشد! … عوام متفرّق ميشدند؛ ولي چرا خواصِ مؤمنى كه اطراف مسلم بودند متفرق شدند؟ در بين آنها افرادى خوب و حسابى بودند كه بعضيشان بعداً در كربلا شهيد شدند؛ اما اينجا، اشتباه كردند. البته آنهايى كه در كربلا شهيد شدند، كفّارة اشتباهشان داده شد. دربارة آنها بحثى نداريم و اسمشان را هم نمىآوريم. اما كسانى از خواص بودند كه به كربلا هم نرفتند. نتوانستند بروند؛ توفيق پيدا نكردند و البته، بعد مجبور شدند جزو توّابين شوند. چه فايده؟! وقتى امام حسين (عليهالسّلام) كشته شد؛ وقتى فرزند پيغمبر از دست رفت؛ وقتى فاجعه اتّفاق افتاد؛ وقتى حركت تاريخ به سمت سراشيب آغاز شد، ديگرچه فايده؟! لذاست كه در تاريخ، عدّة توّابين، چند برابر عدّة شهداى كربلاست. شهداى كربلا همه در يك روز كشته شدند؛ توّابين نيز همه در يك روز كشته شدند. اما اثرى كه توّابين در تاريخ گذاشتند، يك هزارم اثرى كه شهداى كربلا گذاشتند، نيست! بهخاطر اينكه در وقت خود نيامدند. كار را در لحظة خود انجام ندادند. دير تصميم گرفتند و دير تشخيص دادند.پس لحظه شناس بودن و موقع را درست تشخيص دادن و در آن لحظة حساس وارد ميدان شدن و براي خدا مجاهده كردن خصوصيت خواص مؤمن و مدافع حق است. ايشان در اين زمينه مي فرمايند: ” مشكل برخى افراد و مجموعهها اين است كه بىايمان نيستند، بىشوق و بىمحبت هم نيستند؛ اما لحظهشناس نيستند.لحظه را بايد شناخت، نياز را بايد دانست. فرض بفرماييد كسانى در كوفه دلهاشان پر از ايمان به امام حسين(ع) بود، به اهلبيت هم محبت داشتند، اما چند ماه ديرتر وارد ميدان شدند؛ همهشان هم به شهادت رسيدند، پيش خدا هم مأجورند؛ اما كارى كه بايد بكنند، آن كارى نبود كه آنها كردند؛ لحظه را نشناختند؛ عاشورا را نشناختند؛ در زمان، آن كار را انجام ندادند. اگر كارى كه توابين در مدتى بعد از عاشورا انجام دادند هنگام ورود جناب مسلم به كوفه انجام مي دادند، اوضاع عوض مي شد؛ ممكن بود حوادث، جور ديگرى حركت بكند. شناسايى لحظهها و انجام كار در لحظة نياز خيلى مهم است…. شناختن موقعيت، فهميدن نياز، حضور در لحظة مناسب و مورد نياز؛ اين اساس كار است كه مؤمن بايد اين را هم با خود همراه داشته باشد تا بتواند وجودش مؤثر بشود؛ آن كارى را كه بايد انجام بدهد.مجاهده در راه حق، لوازم خاص خود را دارد. خواص در اين راه سرمايه گذاري لازم را ميكنند و هزينههاي آن را خواهند پرداخت حال چه از مال باشد يا از آبرو و جان و اين هزينهها باعث سست شدن يا ترديد آنها نميشود چون بصيرت و حقشناسي آنان و مجاهده در راه حق و عاقبت نيك آنان را در اين مسير ثابت قدم نموده است. و اينان به واسطه حب محبوب در پيمودن مسير حق مشمول لطف و رحمت بيكران الهي اند و مؤيد به تأييدات حق تعالي.
مطالعه تاريخ پرفراز و نشيب اسلام نكات برجستهاي را مقابل انسان قرار ميدهد كه هر كدام از آنها ميتواند براي خواص و عوام هر جامعه اي درس عبرتي باشد. ما در تاريخ داريم شخصيتهايي كه در مقطعي از زمان موفق بوده اند اما توفيق ياري حق را پيدا نكردند. حال بايد ديد اينان به چه سبب دچار چنين سرنوشت و چرخشي از حق به باطل شدند چرا عليرغم شناخت و بصيرتي كه داشتند به آن عمل نكردند و از حق حمايت ننموده و در مسير باطل قرار گرفتند شخصيتهاي مطرحي مانند طلحه، زبير، عبدالله بن عمر و حتي بعضي از بزرگان كوفه كه با مسلمبن عقيل(ع) بيعت كردند و حقانيت مسلم را هم ميدانستند اما او را تنها گذاشتند.
عوامل چرخش از موضع حق
1. دنياپرستي
دنياپرستي عامل مهم و اساسي در رويگرداني از حق و حمايت از باطل است. حضرت سيدالشهدا(ع) در خطبهاي كه در كربلا خطاب به لشكر دشمن خواندند در يك آسيب شناسي از حمايت كوفيان و حتي خواص از يزيد و قرار گرفتن آنها در مقابل امام (عليه السلام) ميفرمايند: “الناس عبيد الدنيا و الدين لعق علي السنتهم؛ مردم بنده دنيا هستند و دين لقلقه زبان آنان است و به تعبير مقام معظم رهبري: “وقتى خواصِ طرفدارِ حق، يا اكثريت قاطعشان، در يك جامعه، چنان تغيير ماهيت مىدهند كه فقط دنياى خودشان برايشان اهميت پيدا مىكند؛ وقتى از ترس جان، از ترس تحليل و تقليل مال، از ترس حذف مقام و پست، از ترس منفور شدن و از ترس تنها ماندن، حاضر مىشوند حاكميت باطل را قبول كنند و در مقابل باطل نمىايستند و از حق طرفدارى نمىكنند و جانشان را به خطر نمىاندازند؛ آن گاه در جهان اسلام فاجعه با شهادت حسينبنعلى عليهالسّلام - با آن وضع - آغاز مىشود. حكومت به بنىاميّه و شاخة مروان” و بعد به بنىعبّاس و آخرش هم به سلسلة سلاطين در دنياى اسلام، تا امروز مىرسد!
در طول تاريخ تا زمان حاضر ميتوان مصاديق بسياري از خواص را يافت كه عليرغم شناخت حق از آن به واسطه دنياپرستي حمايت نكردند و در اردوگاه باطل قرار گرفتند. مانند عمر سعد كه به خاطر ملك ري يا شريح قاضي به خاطر پول و مال دنيا و يا عمر و عاص كه به خاطر ولايت مصر و خراج آن در كنار معاويه قرار گرفت و دهها نمونه ديگر.
2. خودپرستي
خودپرستي، يعني خود و متعلقات خود را حق ديدن و آن را بر حقانيت دين و حمايت از آن ترجيح دادن در حالي كه معيار همان مقدم كردن دين و حفظ كيان اسلام بر منافع شخصي است. خود و همة ماسوي الله بايد فداي دين حق و حمايت از اهداف عاليه اسلام شود.
3. خانواده و خويشاوند پرستي
يكي از جلوههاي دنيا پرستي ترجيح خانواده و فاميل بر حق است مانند آنچه كه يكي از خواص آن زمان در مسير كربلا وقتي سيدالشهدا(ع) با او ملاقات كرد گفت من به واسطه خانواده و آنچه كه همراه دارم نميتوانم شما را ياري كنم منتهي يك اسب خوب دارم آن را به شما ميدهم كه حضرت فرمودند مرا به اسب تو چه نياز؟
در حالي كه در منطق اسلام و قرآن آنچه بايد محور عمل قرار گيرد حب خداوند و محوريت آن در رفتار و كردار ماست و همه متعلقات و حب به آنها بايد در قبال حب خدا رنگ ببازد و در آية شريفه 22 سوره مجادله خداوند تبارك و تعالي اين را از خصوصيت حزب الله ميداند.
معناي عبرتآموزي
عبرت آموزي يعني بررسي حوادث تلخ و شيرين گذشته و آن را آيينة تمام نماي آينده قرار دادن بايد تاريخ را به عنوان جرياني دائمي نگريست كه در بطن خود هميشه حاوي درسهاي عبرتآموزي براي آيندگان است حتي قرآن نيز وقتي تاريخ را بيان ميكند هدفش بيان داستان نيست بلكه ميخواهند با كاويدن تاريخ سنتهاي حاكم بر تاريخ را بشناسيم و با عبرت از آن مسير هدايت به كوي دوست را پيدا كنيم.