• خانه 
  • تماس  
  • ورود 

الان كمرم شكست...

13 آذر 1390 توسط بختیاری

 

 

 

 


جناب ابوالفضل العباس وقتى برادران خود را به میدان فرستاد و به شهادت رسیدند و امـام عـلیه السلام دیگـر یار و یاورى نداشت بخدمت برادر آمد و اجازه میدان خواست ، امام عـلیه السلام فرمود: انت حامل لوائى . (( تو پرچمدار منى ))
اگر کشته شوى دشمن بر من چیره مى شود.
حضرت ابى الفضل عرض کرد: برادر سینه ام تنگ شده و از زندگى سیر گشته ام .
امـام حسین فـرمـود: حال که عـزم رفـتـن به مـیدان کارزار دارى قـدرى آب براى این اطفال که از شدت عطش فریادشان بلند است بیاور.
سقـاى کربلا مـشک آب بدوش افـکند و سوار بر اسب شد و در مقابل لشکر دشمن ایستاد و پس از نصیحت مردم ، به ابن سعد خطاب کرد و فرمود:
پـسر سعـد! این حسین و پـسر دخـتـر رسول خـدا است که شمـا همـه یاران و اهل بیت او را کشتـید، زنان و فرزندانشان تشنه اند آنها را آب بدهید که دلهاى آنان از تـشنگى مى سوزد و مى گوید: مرا رها سازید تا به روم یا هند بروم و عراق و حجاز را به شما واگذارم .
همـه سپـاه در سکوت فرو رفتند، شمر ملعون صدا زد: پسر ابو تراب اگر همه دنیا را آب بگـیرد و در اخـتـیار مـا باشد یک قـطره به شما نمى دهیم مگر آنکه بیعت یزید را بپـذیرید. قـمـر بنى هاشم از آنان ماءیوس شد و به نزد برادر برگشت و طغیان و سرکشى دشمـن را به عـرض امـام رسانید ولى در همـین حال صداى العـطش العـطش ، المـاء المـاء کودکان بلند شد،  حضرت ابى الفضل نگاهى به چهره کودکان افکند مشاهده کرد لبها از کثرت تشنگى خشک و چهره ها تـغـییر کرده آب بدنشان تـمـام شده و مـشرف به مـرگـند لذا بدون تاءمل شتابان بسوى شریعه برگشت و چون برابر نگهبانان شریعه فرات رسید به آنان حمله کرد و آنها را از شریعه دور گردانید و وارد شریعه فرات شد و مشک را پر آب کرد سپس کفى از آب برگرفت و خواست بنوشد که بیاد تشنگى برادر افتاد:و اعترف مـن المـاء غـرفـه ثـمّ ذکر عـطش الحسین عـلیه السلام فـرمـى بها و قال :یا نفس من بعد الحسین هونى و بعده لا کنت ان تکونى هذا الحسین وارد المنونى و تشربین بارد المعین .
(( عباس زندگى بعد از حسین خوارى است مبادا بعد از او زنده بمانى . حسین از تشنگى نزدیک به مرگ است و تو آب گوارا مى آشامى . ))
آب را بر روى آب ریخـت و از شریعه خارج شد، نگهبانان و موکلین شریعه اطرافش را گرفتند و قمر بنى هاشم در حالیکه به آنها حمله مى کرد این رجز را مى خواند:
لا ارهب الموت اذا الموت زقا حتى اوارى فى المصالیت لقى نفسى لسبط المصطفى الطهر وقا انّى انا العباس اغدو بالسّقا و لا اخاف الشّرّ یوم الملتقى
(( وقتى کبوتر مرگ بالاى سرم پرواز کند از مرگ نمى هراسم تا شمشیرهاى کشیده مرا در بر گیرند. زیرا جانم را فداى سبط پیامبر برگزیده پاکیزه مى کنم ، من عباسم که لقب سقا به من داده شده است و از سختى جنگ ترس و واهمه اى ندارم . ))
در این هنگـام که دشمـن از برابر ابى الفـضل العـباس مـى گـریخـت و تـاب تحمل ضرب شصت او را نداشت ، زید بن ورقاء حنفى که در پشت درخت کمین کرده بود دست راست قـمر بنى هاشم را قطع نمود و آن جناب پرچم و شمشیر را بدست چپ گرفت و چنین رجز خوانى نمود:
و الله ان قطعتم یمینى  انى احامى ابدا (( دائما )) عن دینى و عن امام صادق الیقین نجل النبى الطاهر الامین
(( بخدا سوگند اگر چه دست راستم را قطع نمودید من پیوسته از دینم حمایت مى کنم و همـچـنین از امـام راستـین که بحق و یقـین فرزند پیامبر پاکیزه و امین است حمایت خواهم کرد. ))
آنگاه حکیم بن طفیل سنبسى از کمین بر آمد و دست چپ عباس علیه السلام را قطع کرد قـمر بنى هاشم پرچم را به سینه چسبانید  و این رجز را مى خواند:
یا نفس لا تخشى من الکفار    و اءبشرى برحمه الجبار   مع النبى السید المختار  قد قطعوا ببغیهم یسارى  فاصلهم یا ربّ حرّ النّار
(( عباس از کفار بیم و هراسى نداشته باش که ترا به رحمت پروردگار جبار و همنشینى با پـیامبر بزرگ و برگزیده بشارت باد، خدایا اینان به ستم دستم را قطع نمودند پس حرارت آتش را به آنها بچشان . ))
در بعضى از مقاتل آمده که ابى الفضل بعد از آنکه دستهایش قطع شد مشک را به دندان گـرفت و به مرکب فشار مى آورد که سریع حرکت کند و تمام همش این بود که آب را به لب تـشنگـان حرم برسان که ناگاه تیرى بر مشک آب اصابت کرد و آب بر روى زمین ریخت در این موقع که ابى الفضل ناامید شد متحیر در وسط میدان ایستاده بود که مردى از قـبیله تمیم از فرزندان ابان بن دارم با عمود آهنین به فرق مبارکش نواخت که از اسب به زمین افتاد.
و نادى باعلى صوته : ادرکنى یا اخى .


(( با صداى بلند فریاد زد: برادر مرا دریاب . ))


امـام عـلیه السلام خـود را به نعـش برادر رسانید و او را دست بریده و چهره مجروح و شکسته و چشمان تیر خورده یافت .
(( امـام با کمـر خمیده کنار نعش برادر ایستاد و چون قدرت ایستادن نداشت در کنارش بر زمـین نشست و شروع کرد به گـریه کردن تـا ابى الفـضل جان به جان آفرین تسلیم کرد آنگاه فرمودند: (( الان کمرم شکست و چاره ام از هم گـسست . ))
حسین که نمـى تـوانست بدن حضرت ابى الفـضل را به خـیمـه گـاه ببرد با حالتى افسرده و چشمانى اشکبار بسوى خیمه ها برگشت ، سکینه به استقبال پدر آمد، پرسید: این عمّى ؟

عمویم چرا نیامد؟

فرمود: شهید گردید.
زینب سلام الله عـلیها که این خبر را شنید غمهاى دنیا بر او هجوم آورد و دستها را بر سینه نهاد و فریاد مى کشید،واخاه ، وا عبّاساه وا ضیعتنا بعدک .

 

(( برادر عباس پس از تو ما دیگر احترامى نداریم . ))

 نظر دهید »

آيا شما كه جزءخواص هستي لايق هم هستي.....؟

12 آذر 1390 توسط بختیاری

به تعبير مقام معظم رهبري: “در بين اينهايي كه ما مي‌گوييم خواص، آدم‌هاي باسواد هست، بي‌سواد هم هست… گاهي كسي بي‌سواد است و جزو خواص است، مي‌فهمد كه چه كار مي‌كند، از روي تصميم‌گيري و تشخيص عمل مي‌كند؛ ولو درس نخوانده و مدرسه نرفته است؛ مدرك ندارد، لباس روحاني ندارد، اما مي‌فهمد كه قضيه چيست… خواص كه مي‌گوييم معناي آن يك لباس خاص نيست، ممكن است مرد باشد، ممكن است زن باشد، ممكن است تحصيل‌كرده باشد، ممكن است تحصيل نكرده باشد، ممكن است ثروتمند باشد، ممكن است فقير باشد.

ويژگي‌هاي لازم خواص


1. بصيرت


خواص یعنی کسانی که وقتی عملی انجام می دهند، موضع گیری می کنند، راهی را انتخاب می کنند، از روی فکر و تحلیل است. می فهمند و تصمیم می گیرند و عمل می کنند، اینها خواصند. نقطه مقابلش هم عوام است.

2. حمايت صريح از حقّ


در برخي جريانات اجتماعي فضا طوري است كه حق از باطل روشن نيست و هيچ كدام از طرفين هم نمي توانند مدعي صد در صدي حق باشند. اينجا موضع فتنه است. يا نوع ديگر آنكه حق روشن است اما نوع موضع‌گيري و سوءاستفاده‌اي كه از عناوين ديني از سوي دشمنان مي‌شود فضا را غبارآلود نموده و مردم را دچار ترديد نموده است.
در اين حالت بهترين راهكار همان ارائه معيارهاي حق و شناخت نسبت به آن است كه “اعرف الحق تعرف اهله وقتي معيارهاي حق را شناختي اصحاب حق را نيز مي‌توان شناخت افراد و شخصيت‌ها در اين جريان‌ها معيار نيستند بلكه معيارهاي حق را بايد به عنوان شاقولي جهت سنجش اصحاب حق دانست و سپس ديد آنها كه در اين معيار قرار دارند چه كساني هستند.
اما هنگامي كه جريان حق مقابل باطل روشن نيست خواص با بصيرت بايد به اقتضاي تعهد و ايماني كه دارند جانبداري صريح از حق نموده و با باطل برخورد نمايند و عوام جامعه را نسبت به باطل بودن جريان مقابل توجه دهند و در اين مسير ملاحظه كاري و مصلحت سنجي‌هاي اهل دنيا ديگر آنها را از موضع‌گيري صريح در مقابل باطل باز نمي‌دارد. البته حمايت خواص از حق با موقع‌شناسي و آگاهي در زمان مناسب خود مي‌تواند مؤثر باشد. اينكه حمايت از حق بايد به هنگام بوده و در اين مسير هيچ گونه تعللي اتفاق نيفتد چه بسا حمايت ديرهنگام باعث شود كار از كار بگذرد و اين حمايت نتواند در مسير تثبيت حق و ياري آن مؤثر افتد.


3. لحظه شناس بودن


مقام معظم رهبري در تحليل عميق خود از واقعه عاشورا بر اين مهم تأكيد نمودند كه اگر كوفيان در ياري حضرت مسلم(ع) به موقع عمل نموده و كوتاهي نمي‌كردند ديگر چه بسا اتفاقات ناگوار بعدي پيش نمي‌آمد: “… اگر امثال شَبَثْ بن ربْعى در يك لحظة حسّاس ـ به جاى اين‌كه از ابن زياد بترسند ـ از خدا مى‌ترسيدند تاريخ عوض مى‌شد! … عوام متفرّق مي‌شدند؛ ولي چرا خواصِ مؤمنى كه اطراف مسلم بودند متفرق شدند؟ در بين آنها افرادى خوب و حسابى بودند كه بعضيشان بعداً در كربلا شهيد شدند؛ اما اين‌جا، اشتباه كردند. البته آنهايى كه در كربلا شهيد شدند، كفّارة اشتباهشان داده شد. دربارة آنها بحثى نداريم و اسمشان را هم نمى‌آوريم. اما كسانى از خواص بودند كه به كربلا هم نرفتند. نتوانستند بروند؛ توفيق پيدا نكردند و البته، بعد مجبور شدند جزو توّابين شوند. چه فايده؟! وقتى امام حسين (عليه‌السّلام) كشته شد؛ وقتى فرزند پيغمبر از دست رفت؛ وقتى فاجعه اتّفاق افتاد؛ وقتى حركت تاريخ به سمت سراشيب آغاز شد، ديگرچه فايده؟! لذاست كه در تاريخ، عدّة توّابين، چند برابر عدّة شهداى كربلاست. شهداى كربلا همه در يك روز كشته شدند؛ توّابين نيز همه در يك روز كشته شدند. اما اثرى كه توّابين در تاريخ گذاشتند، يك هزارم اثرى كه شهداى كربلا گذاشتند، نيست! به‌خاطر اين‌كه در وقت خود نيامدند. كار را در لحظة خود انجام ندادند. دير تصميم گرفتند و دير تشخيص دادند.پس لحظه شناس بودن و موقع را درست تشخيص دادن و در آن لحظة حساس وارد ميدان شدن و براي خدا مجاهده كردن خصوصيت خواص مؤمن و مدافع حق است. ايشان در اين زمينه مي فرمايند: ” مشكل برخى افراد و مجموعه‌ها اين است كه بى‌ايمان نيستند، بى‌شوق و بى‌محبت هم نيستند؛ اما لحظه‌شناس نيستند.لحظه را بايد شناخت، نياز را بايد دانست. فرض بفرماييد كسانى در كوفه دل‌هاشان پر از ايمان به امام حسين(ع) بود، به اهل‌بيت هم محبت داشتند، اما چند ماه ديرتر وارد ميدان شدند؛ همه‌شان هم به شهادت رسيدند، پيش خدا هم مأجورند؛ اما كارى كه بايد بكنند، آن كارى نبود كه آنها كردند؛ لحظه را نشناختند؛ عاشورا را نشناختند؛ در زمان، آن كار را انجام ندادند. اگر كارى كه توابين در مدتى بعد از عاشورا انجام دادند هنگام ورود جناب مسلم به كوفه انجام مي دادند، اوضاع عوض مي شد؛ ممكن بود حوادث، جور ديگرى حركت بكند. شناسايى لحظه‌ها و انجام كار در لحظة نياز خيلى مهم است…. شناختن موقعيت، فهميدن نياز، حضور در لحظة مناسب و مورد نياز؛ اين اساس كار است كه مؤمن بايد اين را هم با خود همراه داشته باشد تا بتواند وجودش مؤثر بشود؛ آن كارى را كه بايد انجام بدهد.مجاهده در راه حق، لوازم خاص خود را دارد. خواص در اين راه سرمايه گذاري لازم را مي‌كنند و هزينه‌هاي آن را خواهند پرداخت حال چه از مال باشد يا از آبرو و جان و اين هزينه‌ها باعث سست شدن يا ترديد آنها نمي‌شود چون بصيرت و حق‌شناسي آنان و مجاهده در راه حق و عاقبت نيك آنان را در اين مسير ثابت قدم نموده است. و اينان به واسطه حب محبوب در پيمودن مسير حق مشمول لطف و رحمت بيكران الهي اند و مؤيد به تأييدات حق تعالي.
مطالعه تاريخ پرفراز و نشيب اسلام نكات برجسته‌اي را مقابل انسان قرار مي‌دهد كه هر كدام از آنها مي‌تواند براي خواص و عوام هر جامعه اي درس عبرتي باشد. ما در تاريخ داريم شخصيت‌هايي كه در مقطعي از زمان موفق بوده اند اما توفيق ياري حق را پيدا نكردند. حال بايد ديد اينان به چه سبب دچار چنين سرنوشت و چرخشي از حق به باطل شدند چرا علي‌رغم شناخت و بصيرتي كه داشتند به آن عمل نكردند و از حق حمايت ننموده و در مسير باطل قرار گرفتند شخصيت‌هاي مطرحي مانند طلحه، زبير، عبدالله بن عمر و حتي بعضي از بزرگان كوفه كه با مسلم‌بن عقيل(ع) بيعت كردند و حقانيت مسلم را هم مي‌دانستند اما او را تنها گذاشتند.
عوامل چرخش از موضع حق


1. دنياپرستي


دنياپرستي عامل مهم و اساسي در رويگرداني از حق و حمايت از باطل است. حضرت سيدالشهدا(ع) در خطبه‌اي كه در كربلا خطاب به لشكر دشمن خواندند در يك آسيب شناسي از حمايت كوفيان و حتي خواص از يزيد و قرار گرفتن آنها در مقابل امام (عليه السلام) مي‌فرمايند: “الناس عبيد الدنيا و الدين لعق علي السنتهم؛ مردم بنده دنيا هستند و دين لقلقه زبان آنان است و به تعبير مقام معظم رهبري: “وقتى خواصِ طرفدارِ حق، يا اكثريت قاطعشان، در يك جامعه، چنان تغيير ماهيت مى‌دهند كه فقط دنياى خودشان برايشان اهميت پيدا مى‌كند؛ وقتى از ترس جان، از ترس تحليل و تقليل مال، از ترس حذف مقام و پست، از ترس منفور شدن و از ترس تنها ماندن، حاضر مى‌شوند حاكميت باطل را قبول كنند و در مقابل باطل نمى‌ايستند و از حق طرفدارى نمى‌كنند و جانشان را به خطر نمى‌اندازند؛ آن گاه در جهان اسلام فاجعه با شهادت حسين‌بن‌على عليه‌السّلام - با آن وضع - آغاز مى‌شود. حكومت به بنى‌اميّه و شاخة مروان” و بعد به بنى‌عبّاس و آخرش هم به سلسلة سلاطين در دنياى اسلام، تا امروز مى‌رسد!
در طول تاريخ تا زمان حاضر مي‌توان مصاديق بسياري از خواص را يافت كه عليرغم شناخت حق از آن به واسطه دنياپرستي حمايت نكردند و در اردوگاه باطل قرار گرفتند. مانند عمر سعد كه به خاطر ملك ري يا شريح قاضي به خاطر پول و مال دنيا و يا عمر و عاص كه به خاطر ولايت مصر و خراج آن در كنار معاويه قرار گرفت و ده‌ها نمونه ديگر.


2. خودپرستي


خودپرستي، يعني خود و متعلقات خود را حق ديدن و آن را بر حقانيت دين و حمايت از آن ترجيح دادن در حالي كه معيار همان مقدم كردن دين و حفظ كيان اسلام بر منافع شخصي است. خود و همة ماسوي الله بايد فداي دين حق و حمايت از اهداف عاليه اسلام شود.


3. خانواده و خويشاوند پرستي

يكي از جلوه‌هاي دنيا پرستي ترجيح خانواده و فاميل بر حق است مانند آنچه كه يكي از خواص آن زمان در مسير كربلا وقتي سيدالشهدا(ع) با او ملاقات كرد گفت من به واسطه خانواده و آنچه كه همراه دارم نمي‌توانم شما را ياري كنم منتهي يك اسب خوب دارم آن را به شما مي‌دهم كه حضرت فرمودند مرا به اسب تو چه نياز؟
در حالي كه در منطق اسلام و قرآن آنچه بايد محور عمل قرار گيرد حب خداوند و محوريت آن در رفتار و كردار ماست و همه متعلقات و حب به آنها بايد در قبال حب خدا رنگ ببازد و در آية شريفه 22 سوره مجادله خداوند تبارك و تعالي اين را از خصوصيت حزب الله مي‌داند.
معناي عبرت‌آموزي
عبرت آموزي يعني بررسي حوادث تلخ و شيرين گذشته و آن را آيينة تمام نماي آينده قرار دادن بايد تاريخ را به عنوان جرياني دائمي ‌نگريست كه در بطن خود هميشه حاوي درس‌هاي عبرت‌آموزي براي آيندگان است حتي قرآن نيز وقتي تاريخ را بيان مي‌كند هدفش بيان داستان نيست بلكه مي‌خواهند با كاويدن تاريخ سنت‌هاي حاكم بر تاريخ را بشناسيم و با عبرت از آن مسير هدايت به كوي دوست را پيدا كنيم.

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • ...
  • 3
  • ...
  • 4
  • 5
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

همسفران اربعين حسيني

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟


  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس